نامه‌هایی به پسرم

دلنوشته های یک مادر ...

نامه‌هایی به پسرم

دلنوشته های یک مادر ...

نامه‌ی ششم

سلام.

پسرکم،

امروز صبح که کنارم غرق خواب بودی، دقیقه ها فقط به تماشای تو و نفس کشیدنت نشستم.

به این فکر میکردم که من چقدر خوشبختم که حس مادری رو تجربه کردم.

چقدر خوشبختم که ناب ترین و بکرترین احساسات رو با وجود تو تجربه کردم.

درسته گاهی عصبانی میشم و باهات بداخلاقی میکنم یا دعوا میکنم، ولی اینو بدون که عمیقا دوستت دارم.


                                                 دوستت دارم

                                                  از طرف مامان

نامه‌ی پنجم

سلام

پسرکم،

امروز باز هم یک ساعتی گوشی من رو مصادره کردی و مشغول گوش دادن به موسیقی شدی. در پایان رسیدی به فایل های صوتی کلاس هایی که من میرفتم.

پرسیدی کلاس چی میرفتی؟

گفتم خب، یه کلاس هایی که یادم میداد با شما بعنوان بچه‌م، چطور تا کنم که استعدادهات شکوفاتر بشه و کنجکاوی‌ت تحریک بشه. بهم یاد میداد موقع بیرون رفتن چه نکاتی رو مد‌ نظر داشته باشم تا تفریح امن تری داشته باشیم و البته بیشتر بهمون خوش بگذره.

گفتی چه جالب، ولی آخه تو که همه ی اینا رو بلدی! 

شیرینم، شاید خودت ندونی، ولی با همین حرفت کیلو کیلو قند تو دلم آب شد. شاید منظور تو دقیقا این نبوده، ولی من دلم خواست منشا این حرفت رو حس رضایتت بدونم و اینکه من کارم رو خوب انجام دادم!

عزیزم، امیدوارم وقتی بزرگتر شدی و خاطرات گذشته رو مرور میکنی، باز هم این حس رضایت همراهت باشه :)


                                                  دوستت دارم

                                                  از طرف مامان

نامه‌ی چهارم

سلام.

قشنگم،

امروز میخوام برات در مورد "دزدی" حرف بزنم!

بعدها که بزرگتر بشی، در مورد "نون حلال و حروم" زیاد خواهی شنید. اگر بخوام تعریف ساده ای از نون حلال برات داشته باشم، یعنی چیزی بدست بیاری که دزدی نباشه، از راه درست و اخلاقی باشه و حق کسی ضایع نشده باشه. بقولا پول و مال تمیز برسه به دستت.

اما با تمام بدی هایی که در وصف دزدی و مال حرام گفته میشه، متاسفانه باید بهت بگم چیزی که تو جامعه ی ما به وفور پیدا میشه، دزده.

حالا نه که فکر کنی از اون دزدایی که جوراب میکشن سرشون و از دیوار مردم بالا میرن ها، که والا اونا شرف دارن. تکلیف مشخصه که شغل شریف دزدی دارن.

دزدهای این دوره و زمونه، تو روز روشن و با پررویی ازت میدزدن.

مثلا یه جنس رو دولا پهنا باهات حساب میکنن. یعنی بیشتر از قیمت اصلی رو بهت میگن. حالا تا وقتی تو بزرگ بشی رو نمیدونم، ولی الان که سال ۱۴۰۲ هستیم، قیمت ها امروز یه چیزه و فردا یه کم اضافه شده بهش و پس فردا یه کم دیگه، ... 

با این حساب هیچ تخمینی از قیمت احتمالی یه جنس نمیتونی داشته باشی و مجبوری به فروشنده و قیمتی که میگه اعتماد کنی.

و خب، اعتماد میکنی و بعد میفهمی که چه کلاهی سرت رفته و چطور تو پاچه ت کردن.

بله فرزندم، خانه از پای بست ویران است.

درسته که مقاومت میکنیم واسه پذیرش این مساله، ولی دزدی تو تار و پود زندگی ها و جامعه‌ی ما رخنه کرده. از خرده بگیر تا کله گنده، هر کس هر جوری زورش برسه می دزده.

پسرکم، کاری از دست من برای اون دزدها برنمیاد. خودشون میدونن با وجدان شون، البته اگر وجدانی داشته باشن.

ولی تو شیرینم، در آینده هر شغلی رو که انتخاب کردی، شرافت رو تو انجام وظایفت از یاد نبر. دزدی، کار خیلی ناپسندیه. یادت باشه که به حق خودت قانع باشی و واسه پیشرفت کاری و پرتر کردن جیبت، سوار حق مردم نشی.


                                                  دوستت دارم

                                                  از طرف مامان