نامه‌هایی به پسرم

دلنوشته های یک مادر ...

نامه‌هایی به پسرم

دلنوشته های یک مادر ...

نامه‌ی پنجم

سلام

پسرکم،

امروز باز هم یک ساعتی گوشی من رو مصادره کردی و مشغول گوش دادن به موسیقی شدی. در پایان رسیدی به فایل های صوتی کلاس هایی که من میرفتم.

پرسیدی کلاس چی میرفتی؟

گفتم خب، یه کلاس هایی که یادم میداد با شما بعنوان بچه‌م، چطور تا کنم که استعدادهات شکوفاتر بشه و کنجکاوی‌ت تحریک بشه. بهم یاد میداد موقع بیرون رفتن چه نکاتی رو مد‌ نظر داشته باشم تا تفریح امن تری داشته باشیم و البته بیشتر بهمون خوش بگذره.

گفتی چه جالب، ولی آخه تو که همه ی اینا رو بلدی! 

شیرینم، شاید خودت ندونی، ولی با همین حرفت کیلو کیلو قند تو دلم آب شد. شاید منظور تو دقیقا این نبوده، ولی من دلم خواست منشا این حرفت رو حس رضایتت بدونم و اینکه من کارم رو خوب انجام دادم!

عزیزم، امیدوارم وقتی بزرگتر شدی و خاطرات گذشته رو مرور میکنی، باز هم این حس رضایت همراهت باشه :)


                                                  دوستت دارم

                                                  از طرف مامان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد